Share on facebook
Share on google
Share on twitter
Share on linkedin

سلسله جلسات دهه اول محرم سال۱۴۴۲ با موضوع مقام اصحاب سیدالشهدا؛ جلسه پنجم

بسمه تعالی

دوشنبه

شب پنجم محرم الحرام۱۴۴۲

۳/۶/۱۳۹۹

مقام اصحاب سیدالشهدا علیه السلام

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحَمد للهُ الذی هدانا سُبُلَ السلام و نَهانا عن التِّباع خُطُواتِ الشیطان، والصلاهُ و السلامُ علی اَفضلِ مَن دَعا الی سبیلِ ربِّه بالحکمهِ و الموعظهِ الحسنه، سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته، الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین، واللَعنُ الدائم علی اعدائهم اجمعین مِن الآن الی قیام یوم الدین.

یا بقیه الله، آجرک الله فی مصیبهِ جدِّکَ الحسین صلوات الله و سلامه علیه.

اللهم اجعلنا فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید. اللهم اجعل جمیع حضار مجالس عزاء الحسین صلوات الله و سلامه علیه فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید

محور بحث ما مقام اصحاب بود. توفیقی از ناحیه ذات اقدس ربوبی نصیب همه ما شده است که امسال، شب‌هایی را مهمان سفره حبیب بن مظاهر سلام الله علیه باشیم.

بخشی از کمالات و حالات و مقاماتِ روحی و معنوی حبیب بن مظاهر را خدمت عزیزان عرض کردیم. در شب قبل عبارتی مطرح شد، بخشی از آن توضیح داده شد و بخش‌های دیگر آن باقی مانده است.

معنای صحیح و دقیق صاحب سرّ

مرحوم مُحَدِّث قمی می‌فرماید که: «کان مِن اَصحاب سِرّ الامام علی علیه السلام و مِمَّن یَتَمَتَّعُ بکمالاتٍ معنویهٍ رفیعهٍ و کان علی معرفهٍ بعلم المنایا و البلایا[۱]». یعنی حبیب از اصحاب سرّ امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه بوده است.

در رابطه با اصحاب سِرّ بودن، مطالبی را در شب قبل عرض کردیم و کلام به اینجا رسید که اصحاب سِرّ امام بودن یا استاد طریقی بودن، تشکیکی است، یعنی شدت و ضعف دارد. هر صاحب سرّی با صاحب سرّ دیگر این‌گونه نیست که مساوی باشد. ممکن است بین زمین تا آسمان یا بیشتر، فاصله‌ها باشد. خودِ امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه از اصحاب سرّ رسول خدا صلوات الله و سلامه علیه بودند و حبیب بن مظاهر از اصحاب سرّ امیرالمومنینع بود. پس شدت و ضعف دارد و مراتب به قوت خود محفوظ است.

دیشب عرض کردیم که لازم است همه ما به یک نکته‌ای توجه کنیم و آن عبارت است از به کارگیری مناسب اصطلاحات. این یک نکته بسیار دقیق و ظریفی است که در طول این ۴۰ ساله انقلاب، به آن کم توجهی شده و ما آسیب‌های جدی دیده‌ایم.

ما یک سری الفاظ داریم، اصطلاحات داریم. مثل اصطلاح عارف. مثل اصطلاح ولی خدا. مثل اصطلاح صاحب سرّ بودن. مثل اصطلاح «مِن اصحاب الشهود». مثل اصطلاح «مِن اصحاب الکشف» و این طور اصطلاحات. این‌ها را ما نباید یک سری الفاظ و اصطلاحات دمِ‌دستی فرض کنیم و نسبت به هر شخصی اصطلاحات را به کار بگیریم. مصادیق این اصطلاحات به قدری کم‌یاب  است که شما در هر عصر و دوره‌ای، فقط  از تعداد خاصی، می‌توانید به عنوان عارف واصل و ولی خدا یاد کنید.

الان در کتاب‌ها و مقالات، در سخنرانی ها، دیده می‌شود که این اصطلاحات را نسبت به افراد زیادی به کار می‌برند که البته آنها از خوبان‌اند، اهل کمال‌اند. اما عارف کجا و اهل کمال کجا؟ اهل کرامت کجا و اهل کلمات کجا؟

لذا باید خیلی در این زمینه مراقبت کنیم. مثلا همین الان که می‌گوییم حبیب بن مظاهر از اصحاب سرّ امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه بوده، فکر نکنیم یک معنای سطحی دارد. آن‌چنان این حقیقت از بلندی معنوی برخوردار است که بعضی‌ها این طور تعبیر می‌کنند که «یُدرک و لا یوصَف» و بعضی تعبیر می‌کنند که «لا یدُرک و لا یوصَف».

استاد بزرگوار ما، مرحوم آیت الله پهلوانی رضوان الله تعالی علیه، یک بیانی دارند، در رابطه با همین عظمت اصطلاحات، که انسان باید این‌ها را به جا به کار بگیرد. کسانی که به این حقائق راه پیدا می‌کنند، ایشان می‌فرمایند که: «صدها مبتلا به خطرات و ناملایمات و مصیبات گردند و در این بیابان بی انتهاء گم شوند تا یکی صاحب سرّ شود.»  سپس ایشان اشعاری را مطرح می‌فرمایند که من دو بیتش را عرض می‌کنم:

صد هزاران طفل سر بُبریده گشت              تا کلیم الله صاحب­دیده گشت

صد هزاران جان و دل تاراج یافت              تا محمّد یک­شبی معراج یافت[۲]

این که وقتی از مرحوم علامه طباطبایی ره یاد می‌شود، از حضرت امام ره یاد می‌شود، ما فکر نکنیم که این‌ها آدم‌های معمولی بودند. بعضی از اهل معرفت در کتابهایشان، نسبت به مرحوم علامه این تعبیر را دارند. فرمودند که: «ملائکه خدا بی وضو و طهارت اسم ایشان را مسّ نمی‌کنند.» این‌ها حقائقی است که نباید برای ما دمِ دستی محسوب شود.

ترک گناه؛ آغاز راه صاحب سرّ شدن

صاحب سرّ شدن راهش بسته است یا باز است؟ نه! این راه باز است. گام اولش ترکِ گناه است، که انسان بساط گناه را از زندگی خود بربچیند. صبح و شبش درگیری ذهنی داشته باشد و مراقبت جدی کند که گناه نکند. گناه آسیب می‌زند. گناه راه را به روی انسان سدّ می کند. گناه اعمال را بی‌اثر می‌کند. گناه عبادات را از خاصیت می‌اندازد. گناه منجر به سدّ اجابت دعا می‌شود. گناه باعث می‌شود که دعای انسان آسمانی نشود و عروج پیدا نکند.

قدم اول ترک گناه. آن هم گناه با آن وسعتی که دارد. نه چند گناه معروف و مشهور و شاخص مثل غیبت و زنا و تهمت و این‌ها. گناه با اون وسعتی که دارد و به تعبیر مرحوم عارف بزرگوار، آیت الله بهجت می‌فرمودند: «گاهی ما می‌گوییم گناه نکنید و می‌گویند ما گناه نمی‌کنیم، اما یک خنده بی‌جا که باعث شود یک مومنی سرشکسته شود، گناه است.» گناه با این وسعت. خصوصا گناهانی که در روابط همسری، در محیط خانه رخ می‌دهد. این کدورت‌هایی که ایجاد می‌شود، ریشه‌اش همین گناهان است. آزرده دل کردن، تهمت زدن، بی احترامی کردن، این‌ها گناه است. این‌ها مانع عروج معنوی انسان می‌شود.

عدم مانعیتِ گذشته انسان، به شرط توبه واقعی و عزم جدی

 راه صاحب سرّ شدن باز است. نمونه‌اش را من عرض کنم و این را همه برادران و خواهران خوب توجه کنید، چون این مسئله را زیاد سوال می‌کنند. بعضی‌ها می‌خواهند در این راه و وادی بیایند، می خواهند در مسیر قرب­الهی قرار بگیرند، اما سابقه خوبی ندارند. وقتی این سابقه را در نظر می‌گیرند، می‌گویند ما محرومیم. ما نمی‌توانیم قدمی برداریم، پیشرفتی بکنیم، عروجی داشته باشیم، مقرب درگاه ربوبی باشیم، لذا ناامید می‌شود و این از دام‌های شیطان است. انسان هر مقدار سابقه‌اش خراب باشد، آلودگی روحی و اخلاقی داشته باشد، اما اگر عزمش را جزم کند برای ارتباط با خدا، برای آشتی کردن با پرودگار، برای اینکه تمام شئون زندگی خودش را براساس رضای الهی تنظیم کند، شک نکنید که اولیای الهی، ملائکه‌ای که ماموریت دارند، جنود رحمانی، از او دست­گیری خواهند کرد و کمک می‌کنند و گذشته او را صاف می‌کنند و آثارش را برمی‌دارند و این‌ها در آیات قرآن و روایات آمده است. منتها به شرط اینکه واقعا توبه بکند و به لوازم توبه ملتزم باشد.

یکی از کسانی که سابقه خوبی نداشته است و در حدی بوده که در تاریخ از او به عنوان قطّاع الطریق یاد شده، یعنی راهزنی می‌کرده، معنای راهزنی چیست؟ فقط غارت نیست. دل‌هایی را می‌شکسته و عده‌ای را در بیابان‌ها آواره می‌کرده، جناب فضیل بن عیاض هست. فضیل بن عیاض توبه می‌کند اما توبه مردانه. توبه واقعی. تمام آن حقوقِ ناس را با شرایطی که دین مقرر کرده، پرداخت می‌کند. این فضیل بن عیاض به جایی می‌رسد که مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید که او از مشایخ اهل معرفت است. فضیل بن عیاض از اصحاب سرّ حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه می‌شود که همه به وثاقت او شهادت داده‌اند.

آن سابقه است و این لاحق است. پس راه صاحب سرّ شدن باز است. آن جا چیزی که هست، برادران من، عزیزان، خواهران بزرگوار، خودتان را ارزان نفروشید. اگر کسی خودش را به بهشت هم بفروشد، ارزان فروشی کرده است. اساتید طریق می‌گویند که اگر به کمتر از لقاء الهی و وصال حضرت جانان خودتان را بفروشید، ارزان فروشی کردید. شما این قیمت را دارید. لذا سرگرم شدن به این بازی‌های دنیوی، زیبایی‌های فانی‌پذیر، تعلقاتی که در این دنیا موج می‌زند و هر کسی را به یک شکلی اسیر می‌کند، خب این سبب می‌شود که انسان نتواند این راه را طی کند. نتواند عروجی داشته باشد. نتواند اُنسی با اولیای الهی برقرار کند. پس صاحب سرّ شدن راهش باز است اما:

گر گدا کاهل بُوَد تقصیر صاحب خانه چیست            کمتر از ذره نَه ای، مهر بورز[۳]

ای دل! به کوی عشق گذاری نمی‌کنی             اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی[۴]

نگاه اخروی حبیب بن مظاهر در سراسر عمر

این مربوط به آن عبارتی بود که حبیب بن مظاهر از اصحاب سرّ امیرالمومنین بوده است. به دنبال آن، این عبارت آمده: « و مِمَّن یَتَمَتَّعُ بکمالاتٍ معنویهٍ رفیعهٍ حبیب بن مظاهر، بهره‌مند از کمالات بلند معنوی بوده است.

وقتی شما زندگی حبیب را بررسی می‌کنید، حبیب بن مظاهر یک عمرِ ۷۵ ساله داشته، دوران جوانیش تحت تربیت امیرالمومنین ع، صاحب سر می‌شود و همین‌طور از نیروهای ویژه امیرالمومنین ع به نام شرطه الخمیس می‌شود. آخر عمرش هم جریان عاشورا و کربلا و شهادت و این بین را که انسان بررسی می‌کند، در کتب تاریخی وقتی مورخینی که به شخصیت حبیب پرداختند، و کلماتش را انسان می‌بیند، می‌بیند که حبیب بن مظاهر، در هیچ قطعه‌ای از زندگی‌اش به دنبال مال‌اندوزی، به دنبال مقامات دنیوی، به دنبال اعتباریات و مجازات نبوده، فقط به دنبال حقیقت و کسب کمالات معنوی و حقیقی و ارتقاء روحی خودش بوده است. از لحظه لحظه عمرش استفاده کرده. او به دنبال امور باقی بوده. حتی امور دنیوی که اموری فانی‌پذیر است، این‌ها را با دید طریقیت نگاه می‌کرده و به عنوان مزرعه‌ای به دنیا نگاه می‌کرده که نتیجه آن باید در عالم آخرت بدست بیاید. برای دنیا موضوعیت قائل نبود. دنیا را طریق می‌دانست برای ارتقاء روحی، برای وصال یار، برای رسیدن به جنت الذات. حبیب این طور بوده.

راهی برای شناخت شخصیت‌ها

 در باب شخصیت شناسی یکی از راه‌های معیار و نه فقط در مورد شخصیت حبیب بلکه در مورد همه اشخاص، این است که انسان ببیند پرسشی که این شخص کرده، در چه سطحی است و آیا امام پاسخ او را داده است یا نه؟ و اگر امام پاسخ او را داده، پاسخش در چه سطحی بوده است؟ چون امام بر اساس ظرفیت و سعه وجودی پرسش‌کننده پاسخ می‌دهد.

مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه، روایتی را نقل می‌کند. روایت از حبیب بن مظاهر است: فَقَدْ رُوِیَ لَنَا عَنْ حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ الْأَسَدِیِّ بَیَّضَ اللَّهُ وَجْهَهُ‏ أَنَّهُ قَالَ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بِنْ أَبِی طَالِبٍ ع [۵]. او از امام حسین سوال می‌کند. حالا سطح سوال را ببینید. او از نان و حلوا و امور دنیوی سوال نمی‌کند. سوالش این است:  أَیَّ شَیْ‏ءٍ کُنْتُمْ قَبْلَ‏ أَنْ‏ یَخْلُقَ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ ع.  قبل از اینکه خداوند حضرت آدم را خلق کند، شما چه بودید؟ کجا بودید؟ اینجا حضرت نفرمودند که حالا این سوالات را بگذار کنار، بلکه پاسخ حبیب را دادند. حبیب از مسئله خلقت نورانی امام سوال می‌کند و امام هم جواب او را می دهد. آن هم با چه تعبیری؟ می‌فرماید: قَالَ کُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ فَنُعَلِّمُ الْمَلَائِکَهَ التَّسْبِیحَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّحْمِیدَ.[۶] اینکه پرسیدی ما اهل بیت کجا بودیم، ما شبح‌هایی از نور بودیم، یعنی همان خلقت نورانی. خلقت نورانی مجرد که برای ملائکه الهی تمثلاتی داشته است که باید بحثش بماند. فقط من در اینجا یک اشاره‌ای عرض می‌کنم.

ما گردش می‌کردیم دور عرش الهی. خوب دقت کنید عزیزان، این آقایی که برای عزای او لباس سیاه به تن کردید، یک انسان معمولی نبوده. ملائکه خدا، یعنی همه ملائکه، چه جبرائیل، چه میکائیل، چه عزرائیل، چه اسرافیل و همین طور ملائکه دیگر را،  تعلیم می دادیم. ما قبل از خلقت آدم، با این گردشی که به دور عرش الهی داشتیم، ملائکه خدا را ما تعلیم می‌دادیم. چه تعلیم می‌دادید؟ تسبیح خدا را به این‌ها یاد می‌دادیم، تهلیل خدا را، یعنی لااله الا الله را به این‌ها یاد می‌دادیم، تحمید یعنی الحمدلله را به ملائکه خدا یاد می‌دادیم. پس امام معلم ملائکه خدا بوده است.

این پرسش و این پاسخ، سطح ظرفیت حبیب بن مظاهر را یک مقداری برای ما باز می‌کند که او دارای چه اتّساع روحی بوده که حضرت سیدالشهداء، این گونه به او پاسخ می‌د‌هد و او مسئله را می‌گیرد و باز سوال نمی‌کند که این تسبیح چگونه بوده و تهلیل چگونه بوده، بلکه مطلب را درک می کند و می یابد.

اینکه عرض کردیم که پاسخ امام بر اساس اتّساع روحی شخص است، یعنی هر مقدار که قابلیت بیشتر باشد، امام مطالب بالاتری را در اختیار او می گذارد. این حقیقت از حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه هم استفاده می‌شود. در آن جا هست که: وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ ع لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِی‏ این روایت را کمیل بن زیاد نقل می‌کند. کمیل می‌گوید که: أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع‏ فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّان.‏ امیرالمومنین دست مرا گرفتند و به صحرا یا به قبرستانی(هر دو در معنای جبان هست) بردند.

فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاء. می‌گوید که حضرت یک آه پردردی کشید، یک آه سردی کشید. خوب دقت کنید عزیزان، نگویید چرا چیزی به ما نمی‌دهند؟ ما چقدر قابلیت برای خودمان ایجاد کردیم؟ چقدر ظرفیت داریم؟ انسان با همان دانسته‌های خودش می‌تواند ظرفیت پیدا کند. یعنی هرچه می‌داند به آن ها عمل کند، اتّساع روحی پیدا می‌کند و در ظرف وجودی او می‌ریزند.

کمیل می‌گوید که، بعد از اینکه امیرالمومنین آه سردی کشیدن: ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَه فَخَیْرُهَا أَوْعَاه. این دل‌ها مثل ظرف می‌مانند. آن ظرفی که فراگیری‌اش بیشتر باشد، آن بهترینِ ظرف‌ها خواهد بود. پس ببین از آن ناحیه، هیچ نقصی نیست. فیض دائمی است. ظرف در حدّ خودش هست که این فیض را دریافت می‌کند. فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَک‏. این چیزهایی که من بهت می‌گویم، این‌ها را حفظ کن و نگه دار. مطالب مهمی را حضرت برای کمیل مطرح می‌کنند که شاهد عرض ما نیست. پس ببینید به اندازه ظرفیت به انسان می‌دهند. حبیب بن مظاهر آن طور سوال می‌کند و امام این گونه جواب می‌دهند و یکی از طرق شخصیت شناسی همین است که انسان سوالات فرد را ببیند.

همه کلیدها در دستان اهل بیت است

 کمیل بن زیاد از اصحاب سرّ حضرت بوده است. کدام حضرت؟ امیرالمومنین ع. امیرالمومنین ع تنها شخصیتی است که در طول عالَم روی منبر آمد و فرمود از من سوال کنید. هر کس آمد گفت: سلونی (از من سوال کنید). سلونی او مقید بود؛ یعنی از این چیزهای خاص بپرسید. اما سلونی امیرالمومنین  عسلونی مطلق است. سلونی خانواده رسالت، سلونی مطلق است. یعنی از هرچه می‌خواهید بپرسید.

این حبیب بن مظاهر دست پرورده آن کسی است که روی منبر به طور مطلق فرمود: سلونی. منتها یک کسی در همان جا سوال می‌کند که موی سر ِمن تعدادش چه اندازه است؟ یک کسی هم مثل حبیب بن مظاهر، آن طور بهره‌برداری می‌کند. پس بساط، پهن هست. زمینه مهیاست. ما باید خوب شاگردی کنیم.

من قبل از اینکه کلامم را به پایان ببرم، یک نکته‌ای را به همه عزیزان عرض می‌کنم. برادران، خواهران، حبیب بن مظاهر نزد اباعبدالله خیلی جایگاه دارد. همین جا که نشستید، هر حاجتی دارید، اگر خدا به شما فرزند نمی‌دهد، از او بخواهید که حبیب پیش حسین واسطه شو که اگر به من پسری بدهی، اسمش را حبیب می‌گذارم. از طریق حبیب بن مظاهر وارد بر حسین بن علی بشوید. ان شاءالله خودِ آقا دست­گیری خواهند کرد.

صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله

[۱] موسوعه امام حسین ع، ج۴، ص ۱۷۸

[۲] کتاب منطق الطیر عطار نیشابوری / بیان وادی استغناء

[۳] دیوان صائب تبریزی

[۴] دیوان حافظ / غزل شماره ۴۸۲

[۵] علل الشرائع شیخ صدوق / جلد ۱ / صفحه ۲۲

[۶] همان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست