متن سخرانی محرمالحرام ۱۴۴۳، مقام اصحاب سیدالشهدا «شب سوم»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ الاتِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصلاهُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمهِ وَ المَوعِظَهِ الحَسَنَه، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
یا بَقیهَ اللّه آجَرَکَ اللّه فِی مُصیبَهِ جَدِّکَ الحُسَین صَلَواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلیه.
اللَّهُمَّ اجْعَلْ جَمیعَ اُمَّتِکَ الاِسْلامیَّه فی انحاء الْعالَم سِیَّما حُضّارَ هذَا الْمَجْلِس فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَهِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ.
خلاصهی مباحث شب گذشته
محور بحث ما مقام اصحاب بود. در شب گذشته، نام یکی از اصحاب سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه به نام محمد بن عبدالله بن جعفر طیار برده شد. عرض کردیم که از این جوانی که در میدان کربلا و میدان شهادت قدم گذاشته است، جز یک چند خطی تحت عنوان رجز که در میدان جنگ داشته است، چیزی بیشتر در دست ما نیست. اما همین رجز کوتاهی که در میدان جنگ داشته است، نشاندهندهی عظمت و مقام معرفتی این شهید بزرگوار است. در بین ما، همانطور که در شب قبل عرض کردم، معروف به فرزند زینب کبری سلام الله علیها است؛ در حالی که اهل تحقیق فرمودهاند محمد بن عبدالله بن جعفر طیار فرزند شوهر زینب کبری است و از نظر مادری جدا هستند.
وقتی او پا به میدان میگذارد، در برابر سپاه دشمن میایستد و اینگونه رجز میخوانند:
أَشْکُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ فَعَالَ قَوْمٍ فِی الرَّدَى عُمْیَانٍ
قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ وَ مُحْکَمَ التَّنْزِیلِ وَ التِّبْیَانِ
وَ أَظْهَرُوا الْکُفْرَ مَعَ الطُّغْیَان[۱]
در شب قبل عرض کردیم که ابتدای این رجز حکایت از توجه توحیدی محمد بن عبدالله بن جعفر طیار میکند. او میگوید «أَشْکُو إِلَى اللَّه»؛ من شکایت میکنم به سوی خدا. در شب قبل عرض کردیم شکایت بر دو قسمت است، یک شکایت مذموم داریم که آن شکایت از خداست و یک شکایت ممدوح داریم که آن شکایت از خود به خدا یا از خلق خدا به خدا است. عرض شد که شکایت ممدوح ریشهی قرآنی دارد؛ حضرت یعقوب علیه الصلاه و السلام عرض میکند که «إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ»[۲]. وقتی قرآن یک جریانی را، یک کلامی را از پیغمبری نقل میکند یعنی مورد تایید ذات اقدس ربوبی است. همین کلام را امام سجاد سلام الله علیه هم داشتند، همین آیه را بر زبان جاری کردند. تا اینجا را به تفصیل در شب قبل عرض کردیم.
توجه به مسبب الاسباب
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در ذیل این آیهی شریفهی مبارکهی «إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ» یک بیانی دارند که این بیان بسیار راهگشا است. من خلاصهی بیان ایشان را عرض میکنم. ایشان میفرمایند که انبیای الهی انسانهای هدایت شدهاند و از هوای نفس به هیچ وجه پیروی نمیکنند؛ لذا در تمام حرکات و سکونشان به یاد خدا هستند و به هیچ وجه خدا را فراموش نمیکنند و در حوائجشان توجهشان به مسبب الاسباب است؛ یعنی اینطور نیست که به سراغ سبب نروند، به سراغ سبب میروند، به سراغ اسباب میروند؛ مثلا وقتی تشنه میشوند، به سراغ آب میروند تا رفع تشنگی کنند اما هم آب را که سبب است و هم سببیت آب را برای رفع عطش، از حضرت حق میدانند و بس. پس اگر به سراغ اسباب هم میروند، باز به یاد خدا هستند؛ چون هم اسباب از او سبحانه و تعالی است و هم سببیت اسباب از او سبحانه و تعالی است. بعد ایشان میفرمایند که معنای این کلام انکار سببیت نیست. آب برای رفع عطش سببیت دارد؛ پس معنایش انکار سببیت نیست بلکه آن چیزی که حقیقت دارد این است که سببساز کیست و چه کسی این سببیت را به این موجود داده است. آن چیزی جز ذات اقدس ربوبی نیست.
در باب شکایت به حضرت حق که انسان از خود شکایت به خدا کند یا از خلق شکایت به نزد خدا ببرد، یعنی آن کسی که مشکلگشای حقیقی است و میتواند گرهها را باز کند فقط ذات اقدس ربوبی است و بس. حالا انسان سراغ خلق خدا نرود؟ چرا سراغ خلق خدا میرود، شکوائیهای دارد آن را نزد قاضی میبرد، گلهای از فرزندی دارد این گله را به پدر و مادرش میکند، این شکوا را نزد خلق میبرد اما توجه دارد که مشکلگشا ذات اقدس ربوبی است. اگر این پدر موعظهای میکند و مشکلی را حل میکند، خود وجود پدر، موعظهی پدر، تاثیر این موعظه در جان فرزند و جذب این موعظه، همه از او سبحانه است و بس.
شکایتی که جناب محمد بن عبدالله بن جعفر طیار به نزد حضرت حق دارد تعبیر این است «أَشْکُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ». به دشمنان، همانهایی که در برابر سیدالشهدا ایستادهاند و برای به شهادت رساندن حضرت حرکتی را آغاز کردهاند، خطابش این است «أَشْکُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ». من از این انسانها و دشمنان که مقابل ما هستند، به حضرت حق شکایت میبرم. اینجا شکایت از خلق به حق است. منتها ما باید توجه داشته باشیم که شکایتی که انسان از خلق به حضرت حق دارد، گاهی شکایتهای مادی و مربوط به امور مادی است و گاهی مربوط به امور معنوی. گاهی هم انسان، خودش از خودش ناراحتی دارد و شکایت خودش را به محضر ذات اقدس ربوبی میبرد. اینها همهاش شکایتهای ممدوح است.
مناجاتی برای عشاق، خائفین، تائبین و همه
در بین ادعیهای که از حضرات معصومین به دست ما رسیده است، پانزده مناجات هست که این پانزده مناجات از مناجاتهای معروف و مختصر اما خیلی بلند و پرمحتوا است که یکی از آنها را ما شرح کردهایم تحت عنوان ساغر عشق که همین مناجات محبین است که یکی از مناجاتهای پانزدهگانه است. این مناجاتهای پانزدهگانه در مفاتیح، قبل از دعای توسل آمده است و همهی این مناجاتها از امام سجاد صلوات الله و سلامه علیه است. هرکسی به اقتضای حالی که دارد از این مناجاتهای پانزدهگانه استفاده میکند؛ مثلا اولین مناجات، مناجات تائبین است. آنهایی که میخواهند توبه کنند، میخواهند بازگشت به حضرت حق داشته باشند، میخواهند از این راه غلطی که تا حالا میرفتند برگردند و در صراط مستقیم قرار گیرند، سراغ مناجات تائبین میرودند. این مناجات با دل انسان تائب بازی میکند. عارف بزرگوار، مرحوم جمال العارفین، مرحوم آیتالله آقا شیخ محمد بهاری که از شاگردان مرحوم آقا میرزا حسینقلی همدانی است، در کتاب تذکره المتقین وقتی دستور توبه را میدهد، میفرماید بعد از اینکه شما وضو گرفتید، غسل توبهای کردید، نماز توبه را خواندید، بعد آن اذکاری که بعد از نماز توبه آمده است [را گفتید] و اینها را انجام دادید، مناسب است که این مناجات تائبین را بخوانید. یا آنهایی که میخواهند با خدا انسی داشته باشند، رابطهی اینها با حضرت حق رابطهی عاشق و معشوق است، اینها سراغ مناجات محبین میروند. آنهایی که بحث ترس از عظمت الهی [برایشان] مطرح است [سراغ] مناجات الخائفین [میروند]. هر کسی مناسب حال خودش در این پانزده مناجات، مناجاتی دارد که [از آن] بهره میبرد.
فقط به تو شکایت میکنم
یکی از این مناجاتها، مناجات شاکین است؛ آنهایی که میخواهند به خدا شکایت کنند. در این مناجات هم شکایت از خود و هم شکایت از خلق مطرح است. خوب دقت کنید! سه بار در این مناجات تعبیر شده است «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو»؛ سه بار!
تعبیر شده است «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو» و تعبیر نشده است «إِلَهِی أَشْکُو إِلَیْکَ». به حسب ظاهر از نظر ادبی باید تعبیر اینطور باشد «إِلَهِی أَشْکُو إِلَیْکَ»؛ خدای من! من شکایت میکنم به سوی تو؛ یعنی کلمهی «إِلَیْکَ» باید بعد از کلمهی «أَشْکُو» بیاید اما اهل ادب میگویند اگر یک چیزی جایش این است که تاخیر بیفتد و شما این چیزی که جایش تاخیر است را مقدم کنید، یفید الحصر[۳]، انحصار را میرساند. مثل چه؟ مثل همین تعبیری که در سورهی مبارکهی حمد است. در سورهی مبارکهی حمد تعبیر این است «إِیَّاکَ نَعْبُدُ»؛ درحالیکه باید تعبیر باشد «نَعْبُدُکَ»؛ خدایا من تو را بندگی میکنم اما این ضمیر را مقدم کردهاند؛ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ». این چه نتیجهای دارد؟ نتیجهاش حصر است، انحصار است؛ یعنی این است و جز این نیست. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» یعنی من فقط تو را بندگی میکنم. «إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»[۴] یعنی من فقط از تو کمک میطلبم. این قاعده در مناجات شاکین آمده است.
سه جا تعبیر این است «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو». یعنی چه؟ یعنی خدایا من فقط به تو شکایت میکنم؛ شکوه و شکایت من فقط به توست. چرا؟ چون در یک دعایی که جبرئیل برای پیامبر خدا آورده است – که تعبیری که دربارهی این دعا هست، این است که این دعا از کنوز و گنجهای عرش الهی است – [در رابطه با] ذات اقدس ربوبی تعبیر این است «یَا مُنْتَهَى کُلِّ شَکْوَى»[۵]؛ ای منتهای هر شکایتی؛ یعنی هر شکایتی شما پیش هرکسی ببری، بدانی ندانی، شکایت نزد خدا بردی؛ چون خلق خدا کارهای نیست، فقر محض است، هیچ محض است، چیزی از خودش ندارد، استقلالی از خودش ندارد، [عین] ربط است. در این مناجات تعبیر این است که «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو»؛ خدایا من فقط به تو شکایت میکنم. چرا؟ چون منتهای هر شکوایی تویی.
شکایت از چه؟ از خلق؟ از خود؟ در دو جا از خود و یک جا از خلق شکایت میکند.
اهوای نفسانی منشأ همهی گرفتاریها
اولین شکایتی که دارد این است که «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً»؛ خدایا من از این نفسم به تو شکایت میبرم، این [نفس] بلاها سر من آورده است. این اهوای نفسانی و خواستههای نفسانی من را سمت یک اموری برده است که تو را نافرمانی کنم، من را به سمت گناه برده است، باب معصیت را به روی من باز کرده است؛ من از این نفسم به تو شکایت میکنم. این نفس چه کار میکند با آدم؟ این نفسی که حضرت میفرماید که خدایا من از این نفس به تو شکایت میکنم، این نفس چه بلایی بر سر انسان میآورد؟ همهی گرفتاریهایی که ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم منشأش همین [نفس] است حالا این یا امور نفسانی خودمان است یا امور برخاسته از اهوای نفسانی دیگران. تعبیر این است که «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً». این نفس چه میکند؟ «بِالسُّوءِ أَمَّارَهً»؛ به بدیها فرمان میدهد، نفس اماره است، به بدیها امر میکند. «وَ إِلَی الْخَطِیئَهِ مُبَادِرَهً»؛ به سمت گناهان، زشتیها و خطاها و پلیدیها شتاب میکند؛ نماز اول وقت است حرکتی نمیکند، بستر گناهی فراهم است شتاب میکند؛ «وَ إِلَی الْخَطِیئَهِ مُبَادِرَهً». «وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَهً»؛ حریص به گناه است؛ برای تحصیل معارف تلاشی ندارد، برای انس با خدا حرصی ندارد اما برای معاصی الهی و گناهان، «مُولَعَهً»؛ حریص به گناه است. این صفحهی مجازی را نگاه میکند، میرود سراغ آن صفحه، همینطور سرگرم گناه است. جوری هم هست که اگر کسی از کنارش رد شود زود آن را مخفی میکند اما توجه ندارد که در محضر ذات اقدس ربوبی است، او دارد میبیند، چیزی از او مخفی نیست؛ «وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَهً». «وَ بِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَهً»[۶]؛ خدایا من از این نفسی که من را در معرض خشم تو قرار میدهد، به تو شکایت میبرم.
ببینید عزیزان! چرا محمد بن عبدالله بن جعفر طیار از اینها شکایت میکند آن هم با این تعبیر «أَشْکُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ»؟ چرا شکایت میکند؟ چون اینها اسیر همین هوای نفس هستند. اهوای نفسانی کار انسان را به جایی میرساند که قلب خلیفهی الهی را با تیر سهشعبه هدف قرار میدهد و همین تیر سهشعبه را برای گلوی نازنین و لطیف علیاصغر به کار میگیرد. کار نفس این است.
ای خدا فریاد از این نفس پلید تا کجا آخر مرا خواهد کشید
این همان شکوه و شکایت از نفس، پیش حضرت حق است. به این شکایت از خود میگویند.
شکایت از اغوای شیطانی
باز حضرت در این مناجات شاکین از خلق شکایتی میکند. آنجا شکایت از خود بود اینجا شکایت از خلق است. خلق که میگوییم یعنی هر چیزی که مخلوق الهی است. شکایت از خلق! تعبیر این است که «إِلَهِی أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِی»؛ من شکایت میبرم به تو از آن دشمنی که مرا گمراه میکند. ببینید برادران، خواهران! هر کسی که ما را به خروج از صراط مستقیم دعوت میکند، هر کسی که ما را به وادی گمراهی دعوت میکند، به معصیت الهی دعوت میکند، بدانید که این دوست ما نیست، دوستی او دوستی ظاهری است؛ اگر زنی شوهرش، شوهر زن، پدری فرزند، فرزند پدر دوتا رفیق، دوتا همبحث، اگر کسی دیگری را به گناه دعوت میکند، این دوست او نیست، این دشمن اوست. چرا؟ چون دارد آتش جهنم را برای او شعلهور میکند، دارد ابد او را تخریب میکند، دارد بستری را برای او فراهم میسازد که بهرهمند از تعالیم انبیاء و اولیا و کتابهای آسمانی نشود؛ این دوست نیست، این دشمن است؛ «أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِی».
«وَ شَیْطَاناً یُغْوِینِی»؛ خدایا من از این شیطانی که مرا فریب میدهد، اغوا میکند، [به تو شکایت میکنم]. کار شیطان اغوا کردن است دیگر. شیطان تمام تلاشش این است که کار من و شما را به یک جایی برساند که آبروی ما را ببرد. وقتی آبروی ما را برد، دیگر رها میکند. روز قیامت هم که بشود وقتی ما در پیشگاه الهی عذر بیاوریم که اینها کار شیطان بود، او میگوید: «فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ»[۷]؛ چرا مرا ملامت میکنید؟ خودتان را ملامت کنید. من فقط دعوت کردم، نه اجبارتان کردم، نه زوری بود، دعوت کردم به گناه؛ شما دعوت من را گرفتید، دعوت همهی انبیا و اولیای الهی را زیر پا گذاشتید. پس کار شیطان این است: آبروی انسان را ببرد و بعد انسان را رها کند. انسان بیآبرو کاری دیگر نمیتواند بکند، خاصیتی دیگر ندارد. «وَ شَیْطَاناً یُغْوِینِی»! حق را باطل جلوه میدهد، باطل را حق جلوه میدهد. همین کسانی که کمر به قتل سیدالشهدا بستند، حالا بعد عرض خواهیم کرد، وقتی عمر سعد میخواهد فرمان حمله را بدهد، میگوید ای سواران الهی، از سپاه خودش تعبیر میکند به سواران الهی! سوار بر مرکبها بشوید. بعد میگوید «ابشری» شما را به بهشت بشارت میدهم.[۸] نمونهاش همین داعشی بود که گاهی قاشق در جیبشان میگذاشتند، میگفتند بعد از کشته شدن با پیغمبر خدا غذا میخوریم. این کار شیطان است، اغوا میکند.
«قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِی»؛ قلب من را وسوسههای شیطان پرکرده است. خدایا من به تو شکایت میکنم. «وَ یُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیَا»؛ محبت دنیا را برای من زینت کرده است. وقتی آرایش و زینت میکنند انسان جذب میشود؛ «یُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیَا». «وَ یَحُولُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الطَّاعَهِ وَ الزُّلْفَى»[۹]؛ حایل شدند بین من و تو ای خدا، بین من و نزدیکی و قرب من به تو. من شکایت میکنم. پس ببینید این شکایت، شکایت از خلق خداست.
بعد دوباره حضرت از خودش شکایت میکند «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو»؛ خدایا من به تو شکایت میکنم. از چه؟ «قَلْباً قَاسِیاً». اگر شب بلند شدید، دیدید اشکی ندارید، آهی ندارید، حالت انکسار و شکستگی در خودتان نمیبینید، از این حالتان به خدا شکایت کنید؛ بگویید خدایا من اینها را نمیخواهم، من دلم میخواهد وقتی شب بلند شدم انس با تو داشته باشم، میخواهم اشک جاری داشته باشم، میخواهم از گفتوگو با تو لذت ببرم؛ وقتی میگویم الهی العفو، همهی وجود من با من همنوا شود، من این را میخواهم. وقتی در جلسات سیدالشهدا حضور پیدا میکنم، من اشک جاری میخواهم. وقتی اینها نیست، من باید فکر کنم این قلب من چه وضعیتی پیدا کرده است، چرا سخت شده است، چرا آن حالت انکسار و شکستگی را ندارد. اینجا راهش همین است که ما دردمان را پیش محضر ربوبی ببریم. «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو»؛ خدایا من شکایت میکنم. از چه؟ «قَلْباً قَاسِیاً»؛ خدایا قلب من سخت شده است، قلب من سخت شده است! این آیهی قرآن است، در قرآن میفرماید وقتی آیات الهی تلاوت میشود بعضی قلبشان به گونهای است که «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا»[۱۰]؛ اینها به خاک میافتند وقتی آیات [تلاوت میشود]. خدایا من این حال را ندارم، من از این حال خودم، حال سوءَم، حال بدم، به تو شکایت میکنم؛ چون مشکلگشای حقیقی عالم فقط تویی. «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو قَلْباً قَاسِیاً». موعظه میشنوم اما فقط همان شنیدن است، بعدش دیگر اثرش نمیماند. «وَ عَیْناً عَنِ الْبُکَاءِ مِنْ خَوْفِکَ جَامِدَهً»؛ خدایا این چشم من از خوف تو، از خشیت تو، خشک شده است؛ این چشم، چشم اشکبار نیست. من از این وضعم شکایت میکنم. اما همین چشم من که اشکبار نیست، «وَ إِلَى مَا یَسُرُّهَا طَامِحَه»[۱۱]؛ اما وقتی یک مناظر خوشایندی پیش میآید، چشم من به آن خیره میشود اما وقتی پای خوغ و خشیت تو پیش میآید، نه! من چشم اشکباری ندارم. این شکایت باز از خود است.
پس ببینید عزیزان، برادران، خواهران! شکایت از خودمان را نزد مشکلگشای حقیقی ببریم، شکایت از خلق را نزد خدا ببریم و اگر هم دستور دینی هست که ما شکایت از خلق را نزد خلق ببریم، توجه داشته باشیم که مشکلگشا اوست، سببساز اوست، سببیتساز اوست.
[۱] مناقب آل ابیطالب علیه السلام، جلد ۴، صفحهی ۱۰۶
[۲] سورهی یوسف، آیهی ۸۶
[۳] تقدیم ما حقّه التأخیر یفید الحصر؛ قاعدهی بلاغی
[۴] سورهی حمد، آیهی ۵
[۵] کافی (چاپ دارالاسلامیه)، جلد ۲، صفحهی ۵۷۸
[۶] مناجات خمس عشر، مناجات الشاکین
[۷] سورهی ابراهیم، آیهی ۲۲
[۸] «یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّهِ أَبْشِرِی»؛ بحار الانوار (چاپ بیروت)، جلد ۴۴، صفحهی ۳۹۱
[۹] مناجات خمس عشر، مناجات الشاکین
[۱۰] سورهی اسراء، آیهی ۱۰۷
[۱۱] مناجات خمس عشر، مناجات الشاکین